یادداشت

قاسم تقی‌زاده خامسی، معاون پیشین شهردار تهران

تهران، گمشده در حاشیه

بیستم جمادی‌الاول سال ١٢٠٠ قمری محمدخان قاجار همراه با دو لنگه درِ کاخ وکیل شیراز به تهران آمد تا در کنار قلمرو ایل خود، یک دهه بعد در کاخ تازه‌ساز گلستان تاج‌گذاری کند.

او هرگز تصور نمی‌کرد
پایتخت او، که به شهر چنارستان و انار معروف بود، در چنان برزخی گرفتار شود که همه
دولت‌های دو قرن بعد به دنبال راهکاری برای انتقال کلان‌شهری خالی از امکانات
باشند که روزگاری ناصرالدین‌شاه در وصف آن شعر سروده بود. در مرداد ماه سال ١٣٩۴
شمسی، معاون اول رئیس‌جمهور صاحب‌نظران را دور یک میز جمع کرد تا یک بار دیگر در
به همان پاشنه بچرخد و از زبان آنان بشنود که انتقال، امکان‌پذیر نیست و تهران
شهری است که در حاشیه‌اش گم شده است
.

وقتی که انقلاب شد،
تهران ۴,۵ میلیون نفر جمعیت داشت و حدود نیم میلیون نفر هم در روستاهای اطراف آن
با ترکیبی از مهاجران، با لهجه‌ها و گویش‌های متفاوت، که همگی آرزوی دستیابی به
لهجه تهرانی را داشتند، زندگی می‌کردند. آنان به‌تدریج اقامتگاه خود را به شهر
نزدیک می‌کردند و هم‌روستایی‌های خود را به تهران فرا می‌خواندند؛ شهری که با
استاندارد جهانی فاصله زیادی داشت. جنگ که تمام شد، دولت سازندگی آمد و برای پایان‌دادن
به انتظارات عمومی به دوره ریاضت، پرونده انتقال را بست و غلامحسین کرباسچی
استاندار اصفهان را برای ساماندهی به شهرداری تهران منصوب کرد، شهری که حدود هفت
میلیون نفر جمعیت داشت و در اطراف خود ١۴ شهر و ٢٠٠ سکونتگاه غیرقانونی را باید
تحمل می‌کرد. سال‌های ٧٠ تا ٧۵ دوره اوج اقدامات شهرداری بود و مردم از تغییرات در
شهر، که با ایجاد پارک، بزرگراه، پل، میادین میوه و تره‌بار، فروشگاه زنجیره‌ای،
فرهنگسرا، انتشار روزنامه همشهری و… آغاز شد، استقبال کردند و کرباسچی توانست
نظر شهروندان را به خود جلب کند. اما در میان سیاسیون، مخالفان سرسختی هم داشت و
پس از آن پای آنها به میز محاکمه هم کشیده شد. اما با وجود تبلیغات مخالفان مدیریت
وقت شهرداری، افکارعمومی تحت‌تأثیر قرار نگرفت و درعین‌حال، هیچ‌گاه عملکرد او
فرصت یک نقد منصفانه را نیافت. شهرداران بعد از او، حتی با درآمد بیشتر از فروش
تراکم نتوانستند قامت نمودارشان را در جلب نظر شهروندان به او نزدیک کنند. اکنون
کسی آمار دقیقی از جمعیت تهران و اطرافش ندارد. ساکنان تهران، که روزگاری خواب
تابستانی در میان پشه‌بند بر پشت بام و ایوان برایشان عادت شده بود و با نسیم
صبحگاهی از خواب بیدار می‌شدند، حالا در اتاق‌های گرم و با جمعیت فشرده می‌خوابند
و صبح‌ها با صدای ماشین، آژیر آتش‌نشانی و فریاد دست‌فروش‌ها از خواب برمی‌خیزند
تا کیلومتر‌ها راه را به امید کسب درآمد برای رسیدن به کارگاه، کارخانه و سر
چهارراه‌ها طی کنند. این یک واقعیت است که بیشترین انگیزه مهاجرت و زندگی در تهران
رسیدن به شغل است و دولت باید از این زاویه به موضوع انتقال تهران بپردازد
.

و بپذیرد که پایتخت بر ۶٠ شهر اطراف خود تأثیرگذار
شده است
!
ایده ساخت شهرهای اقماری، انتقال پایتخت
سیاسی و… در خیلی از کشورها پاسخ نداده است و با توسعه تکنولوژی و فناوری،
تقریبا منسوخ شده است. دولت‌های توسعه‌گرا برای حل این معضل سراغ تمرکز‌زدایی رفته‌اند
که نمونه‌های موفق آن در جهان بسیارند. آنها فعالیت‌ها را در میان شهرها تقسیم می‌کنند
و هر منطقه را از نظر تولید ناخالص ملی و ایجاد شغل به تعادل می‌رسانند. اکنون که
شرایط سرمایه‌گذاری خارجی به‌تدریج در حال فراهم‌شدن است، دولت باید برای شهرهای
اطراف تهران مثل زنجان، سمنان، دامغان و… که تا حدودی دارای زیرساخت‌های آماده و
نیروی انسانی کافی برای این تعادل‌بخشی هستند برنامه‌ریزی کند و شهرهای کوچک
بتوانند به عنوان قطب‌های رقیب کلان‌شهر سرمایه را جلب کنند تا به‌تدریج هزینه
زندگی در تهران افزایش و در شهرهای کوچک کاهش یابد
.
همیشه تصمیم‌ها بیشتر از منابع در توسعه‌یافتن
کشورها مؤثرند و اگر تصمیم‌ها بر سمند منابع سوار شوند آنگاه دولت می‌تواند مدعی
توزیع عادلانه منابع باشد. منابع لااقتضا هستند، نه سر و زبان دارند و نه ایما و
اشاره و اگر دولت‌ها درست و باسرعت تصمیم نگیرند، منابع، خام می‌مانند و به ارزش‌افزوده
تبدیل نمی‌شوند حتی اگر درظاهر تبدیل به پروژه شده باشند
!
اکنون اگر دولت یازدهم می‌خواهد پس از
باقیات‌صالحات توافق سیاسی اخیر که برایش هزاران مثقال ذره خیر شد، «طوطی» دولتش
به «شکر» اقتصاد بیفتد، به‌جای پروژه انتقال پایتخت، پروژه «تمرکززدایی» تهران را
دنبال کند و برای سرمایه داخلی و بین‌المللی انگیزه و راه ایجاد کند؛ راهی که هم‌سطح
برنامه، نیازمند یک تیم اجرائی کارآمد، متخصص و باتجربه است
.

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا