مسکن و ساختمان

فاجعه های ساختمانی از نگاه حل مسأله

حادثه پلاسکو یک فاجعه بود، کمتر کسی در این موضوع تردید دارد. اما حادثه انفجار کلینیک سینا و ریزش چندین گود مرگبار نشان داد که در مواجهه با این فجایع، کوچکترین درسی از آن‌ها گرفته نمی‌شود و تکرار حوادث مشابه دور از انتظار نیست. نگاهی که در این نوشته مطرح می شود، یک راه حل نیست، یک پیشنهاد است برای شیوه ای از اندیشیدن در جهت تلاش برای جلوگیری از تکرار این گونه فجایع، نوعی از تفکر که بی تردید خوانندگان فرهیخته با آن آشنا هستند، تفکر سیستمی است. این نوع تفکر می تواند ما را در حل مسائل یاری نماید. مسائل هم هر روز در پیش چشمان ما رخ می دهند و نوع نگاه ماست که می خواهیم مسأله را حل کنیم، یا ترجیح می دهیم با تکیه و تأکید بر یکی یا چند عامل از عوامل مؤثر بر آن، “مقصر” را بیابیم. . . . .

معمولا یافتن “مقصر” و حتی مجازات او کمترین کمک را به حل مسأله می کند. مقصر”، احتمالا با محدودیت هایی مواجه بوده، یا به حوزه هایی کم توجهی کرده، که قصور رخ داده و او به خاطر حل نکردن مسأله است که در واقع مجازات می شود. بنابراین نوشته حاضر، همان طور که مدعی ارائه یک راه حل قطعی نیست، در پی – یافتن مقصر اصلی هم نیست. این وظیفه، مسؤولانی دارد که بی شک رسالت خود را انجام خواهند

وقتی مشکلی رخ می دهد، می توان پرسید: “مقصر که بود؟” و یک یا چند نفر را یافت. همچنین می توان پرسید: “چرا؟” و یک یا چند دلیل ساده هم یافت. برای مثال چرا پلاسکو فرو ریخت؟” چون سازه ایمن نبود. این یک نگاه خطی است که فقط به یکی از جنبه ها نگاه می کند و این نگاه معمولا نافذ و کارآمد نیست. در تفکر سیستمی، به ساده ترین شیوه بیان، نگاه به مجموعه در هم تنیده ای از دلایل است که با هم این فاجعه را رقم زده اند و هدف مشخص آن است که با تحلیل این شبکه از اطلاعات و عوامل، راهی بیابیم که پدیده تکرار نشود.

اما برای حل مسأله هم روشهای تجربه شده ای وجود دارد. یکی از این روش ها، در ۴ گام به موضوع نگاه می کند:

– ابتدا می پرسیم که “وضع موجود چیست؟” یا “What is”

وضع موجود این است که تهران شهری بسیار بزرگ است که رشد بی رویه داشته. در شهر تهران که در ناحیه ای زلزله خیز هم قرار دارد، ساختمان ها ایمنی مناسبی ندارند و عدم رعایت ملاحظات قانونی، چه در رشد و چه در فعالیت های روزمره، این تهدید را دو چندان کرده است و این روند مخرب و تهدید آمیز، پیوسته ادامه دارد. این بیانی مختصر از وضع موجود است که با تحقیق می توان آن را تکمیل کرد و توسعه داد. این توسعه نباید آن قدر پیش برود که مسأله تبدیل به مسأله ای لاینحل شود. علمای امر بر این باورند که توافق بر سر مسأله و چیستی واقعی آن، ۶۰ درصد از حل مسأله است.

– گام دوم این است که بپرسیم “چه می شد اگر… “یا “What if”

. در اینجا آنچه می خواهیم بشود را بررسی می کنیم و باید پرسش های خوبی مطرح کنیم. “چه میشد اگر سازندگان ساختمان ها در برابر آسیب های زلزله و حریق مقاوم می‌ساختند؟” یا “چه میشد اگر استفاده از ساختمان های غیرمقاوم محدود می شد؟ “چه می شد اگر تهران روی گسل نبود؟” (این احتمالا سناریوی انتقال پایتخت را رقم زده است)

– گام سوم یک گام خلاقانه است. در اینجا می پرسیم که ” شرایط ایده آل چیست؟” یا “What wows” . . .

در اینجا باید هر چه می خواهد دل تنگمان را بگوییم. باید به محدودیت ها کمتر فکر کنیم. روزگاری را تصور کنید که تمام صاحبان حرف در محدوده تهران در ساختمان های ایمن و خوب طراحی شده جای می گرفتند؟ کاری نداریم که این شدنی است یا خیر، آرزوهایمان را می گوئیم، بی پروا. اینجا آرزوهایی مطرح می شوند که سیمای ایده آل از یک راه حل ایده آل را به دست می دهد. با تفکر خوب، عمیق و گروهی، می توانیم شرایط ایده آل را ترسیم کنیم – حالا نوبت آن است که ایده آل گرایی را کنار بگذاریم و کمی به آنچه . ممکن است فکر کنیم.

– در گام چهارم می پرسیم که ” گزینه های شدنی کدامند” یا “What works”

ایده آل ها را نگاه کنید و تعیین کنید که هر یک با چه موانعی مواجه هستند؟ آیا می توانیم این موانع را مرتفع کنیم؟ چطور؟ برای مثال آیا می توانیم خطر زلزله را رفع کنیم؟ پاسخ مثبت است، با جابه جایی پایتخت. این پروژه چقدر شدنی است و چقدر هزینه دارد؟ آیا می توانیم صاحبان کسب و کارها را به ساختمان های ایمن هدایت کنیم؟ این کار با چه موانعی رو به روست؟ و … اینجاست که یک ذهن خلاق، با کمک متخصصان کارآمد، می تواند به راه های خوب فکر کند و “تهدید” ها تبدیل به فرصت کند. وقتی ساختمان پلاسکو وجود داشت، مقاوم سازی آن دردسرها و مشکلات خود را داشت، تخریب و بازسازی آن تقریبا ناممکن بود. اما اکنون چطور؟ آیا نمی توانیم از این تهدید، یعنی تخریب کامل پلاسکو و از دست دادن تنی چند از هموطنان غیور و شجاع مان، استفاده ای مؤثر کنیم تا این فجایع دوباره تکرار نشوند؟

به عنوان نمونه، سناریوی زیر را نه به عنوان یک راه حل، که به عنوان نقطه شروعی به تفکر برای رسیدن به راه حل های بهتر می توان در نظر گرفت:

به جای ساختمان پلاسکو، با تملک زمین های خالی اطراف آن، ساختمانی بزرگتر، مثلا با ۲ برابر مساحت قبلی آن ، و۱/۵ برابر ارتفاع (که همگی این ویژگی ها باید سنجیده و امکانیابی شود) احداث می‌شد، کسبه موجود به سرعت در طبقات پایینی، که زودتر آماده می شوند، مستقر شوند و کسبه مجتمع های اطراف، به مرور به طبقات بالاتر بروند و تمام این محدوده که به نظر در مساحتی با ابعاد ۳۰۰ متر در ۳۰۰ متر است، به این فضای ۱۰۰ در ۱۰۰ متر منتقل شوند و مجتمع های ناایمن موجود تبدیل به ساختمانهای یک طبقه با پارکینگ های مفصل زیرزمینی، یا حتی فضای سبز شوند. این فضای اضافی می تواند به یک پیاده رو زیبا تبدیل شود که روی پارکینگ های زیر زمینی قرار می گیرد و خلاصه این که با یک طراحی تخصصی مناسب، بتوان از این موضوع استفاده بهینه کرد و تهدیدی را که متوجه دیگر ساختمانهای مشابه پلاسکو در منطقه است، رفع نمود.

تردیدها در این راه حل، حتما زیادند، زمان لازم برای احداث، طراحی معماری، نقش سازندگان و … این تردیدهای درست و هزاران تردید دیگر را باید دید و به یافتن راهکاری برای حل آنها اندیشید. همه نیک می دانند که در این شرایط یا راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت.

در نگاه اول شاید این مدل بتواند قابل بررسی باشد. اگر بود، که می توان عمیق تر فکر کرد و طرح را بهبود بخشید و در راستای چند هدف آن را بهینه کرد و اگر هم نبود، می توان به طرح های بهتر و پخته تر اندیشید و یا چند طرح را بررسی و مورد امکان یابی از چند دیدگاه قرار داد. بی تردید جای خالی هم فکری و همکاری مراجع صدور مجوز (شهرداری، آتش نشانی و…)، سازندگان ، معمارن و تولیدکنندگان مصالح، احساس می‌شود چرا که آنها می توانند راهکارهای عملی ارائه کنند.

در مواجهه با این مساله و فجایعی از این دست، می توان و باید مطالبه گر بود، می توان انتقاد کرد، اما در کنار تمام این مطالبه ها و انتقادها، باید پیشنهاد داشت و در حل مسأله مشارکت کرد تا شاید انتقادها مؤثرتر افتند و صدایی که از سر دلسوزی بلند شده، بهتر شنیده شود.

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا