با عدل و عمارت باید طبیعت را دریافت
سیدمحمد حسینی بهشتی،رئيس پژوهشگاه ميراث فرهنگي و رئيس كميته ملي ايكوم ايران
در فرصتهایی که اخیرا داشتهام مقالههای زیادی خواندهام. یکی از این مقالهها درباره ۲ واژه بود؛ واژه «اَشَه» و«دروغ».
»اَشَه»
در اوستا و پارسی باستان معنیاش راستی با ابتناء بر نظم حاکم بر هستی است.در
مقابل «اَشَه» واژه «دروغ» بهکار برده میشود که یعنی خلاف نظم حاکم بر هستی.
گویی که ما در اعتقادات کهنمان باور داشتیم که بر عالم نظمی حاکم است که اگر از آن
نظم تبعیت کنیم، از عدل و راستی پیروی کردهایم و اگر برخلاف آن عمل کنیم، در واقع
از ظلم تبعیت کردهایم. وقتی اینگونه به موضوعات نگاه میکنیم این پرسش متولد میشودکه
آیا ما در طول یک قرن اخیر در سرزمینمان مطابق «اَشَه» عمل کردهایم یا مطابق
دروغ. تاکید میکنم دروغ نه بهمعنای امروزین آن یعنی دروغ گفتن منظور نظر است
بلکه اینجا منظور از دروغ بهمعنای انجام دادن است؛ انجام دادن کاری برخلاف نظم
حاکم بر هستی؛ نوعی آشوب کردن در نظم حاکم بر محیط.
به این معناست که ما بر محیط پیرامون خود ظلم کردهایم که مثلا دریاچه
ارومیه دارد خشک میشود؛ یا دچار بحران آب و یا گرفتار آلودگی هوا شدهایم. من از
این مفهوم باستانی این استنباط را دارم که وقتی ما در نظم هستی خللی وارد میکنیم
این نظم فراگیر نیز به نوعی ما را از خود میراند. عملا هم با این بیتوجهی ما به
نظم هستی گویی سرزمین مان دارد ما را از خود بیرون میکند.
بعد از اسلام در متون خودمان وقتی صحبت از آبادانی میشود، مکرر گفته میشود
آبادانی موکول است به عدل و عمارت.عدل یعنی هرچیزی در جای خودش باشد. یعنی ما خارج
از وجود خودمان قائل به این هستیم که نظمی بر این جهان حاکم است و هرچیزی در هستی
در جای خود قرار دارد. عمارت کردن یعنی ساختن. یعنی حجابی که بر طبیعت پوشانده شده و گوهرهای طبیعی را که در پس این
حجابها هستند را مکشوف کنیم. مثلا اگر اصفهان ساخته میشود، گویی ما حجابی را از
دل طبیعت ایران برمیداریم و آن گوهر را آشکار کردهایم.
به زعم من ایران سرزمینی است که در آن منابع و موانع زیستی عموما
بالقوه یعنی در پس حجابهایی هستند که خیلیوقتها حجابشان زمین است. مثلا منابع آبی
در زیر زمین با لایههای زمین پوشیده شده است. منابع معدنی غنی داریم ولی در دل
زمین پوشیده شدهاند.
ما در تاریخ معاصرمان بهویژه از زمان رضاشاه به بعد دیگر این نگاه را
به عدل و عمارت و مطابق عدل عمل کردن نداریم. ما بهگونهای عمل کردهایم که گویی
این سرزمین ما غلط است. ما تمام همت خود را صرف این کردهایم که از سرزمینمان غلطگیری
کنیم.مثلا گمان کردهایم سرچشمههای کارون دارد هدر میرود که به سمت خوزستان میرود،
ما باید با تونل کوهرنگ، آب آن را به زایندهرود منتقل کنیم. یا مثلا ایده میدهیم
با لوله کشی از خلیجفارس آب را به کویر لوت منتقل کنیم.
با این وصف باید گفت به جای توجه به عدل و عمارت؛ غلطگیری از
سرزمینمان تبدیل به موضوع کار ما شده است و گمانمان هم این است که کار بسیار پسندیدهای
نیز انجام میدهیم. ما از قبل از دوره رضاشاه وقتی متون را مطالعه میکنیم وقتی
درباره سرزمین ایران صحبت میشود گفته میشود اینجا بهترین سرزمین عالم است. از
ابتدای پهلوی اما گویی ما احساس میکنیم بدترین سرزمین عالم سهم ما شده است و حتی
انگار به دیگر سرزمینها حسودی میکنیم. براین مبنا بهنظرم ما از «اَشَه» خروج کردهایم.
نگاه پیش از این تابع«اَشَه» یعنی راستی مبتنی بر نظم حاکم بر هستی
بوده است اما با بیتوجهی به آن و تصور از غلط بودن کار اشتباه کردیم. در واقع ما
غلط بودیم نه طبیعت.