مسکن و ساختمان
سیاهپوشهای مشکوک، «ظریف» را poke میکنند
خمیازه میکشم و به سمت پاستور میروم. امروز هم با هیات دولت جلسه داریم. در طول مسیر مدام چرت میزنم.
;ساعت ۸:۵۰ صبح
;
خمیازه میکشم و به سمت پاستور میروم. امروز هم با هیات دولت جلسه داریم. در طول مسیر مدام چرت میزنم. دیشب از پریشانی خوابم نبرد. مدام خواب میدیدم که به سوریه حمله شده و آتش جنگ شعلهور است.
;
به دفتر که میرسم میبینم ظریف هم روی صندلی نشسته و چرت میزند. میگویم: «تو هم خوابت نبرد جواد؟» پاسخ میدهد: «نه! همش خواب بد دیدم». میپرسم: «تو هم مثل من خواب جنگ سوریه را میدیدی؟» با هیجان میگوید: «نه بابا! واسه من وحشتناکتر بود! خواب دیدم یه عده غریبه با صورتهای پوشیده و لباسهای سیاه افتادن دنبالم و هی poke ام میکنن!» میپرسم: «پوک؟! پوک یعنی چه؟ » میگوید: «poke… ببین… یه واژه عملگراست، معنای فارسی واضحی نداره… ببین… poke یعنی اینطوری اینطوری کردن!» و سر شوخی را باز میکند. ;
;
عصبانی میشوم و داد میزنم: «ئه! جواد! اینجا نهاد ریاست جمهوریه ها خیر سرمون! جمع کن خودتو!»
;
;ساعت ۱۰:۳۶ صبح
;
«ولی ا… سیف»، رئیس جدید بانک مرکزی، اولین بار بود که در جلسه شرکت میکرد و دلش میخواست یک جوری خودش را نشان بدهد. ابتدای جلسه، شدیدا از تحرکات منطقه ابراز نگرانی کردم. جواد گفت: «اگه به جای امسال، پارسال وزیر شده بودم، نمیگذاشتم کار به اینجا بکشه.» گفتم: «حیف… واقعا حیف…» آقای سیف گفت: «جانم؟ با بنده هستید؟» گفتم: «نه آقا جان! سیف نه؛ عرض کردم “حیف”!» آقای دهقان وزیر دفاع گفت: «حدس میزنم آمریکاییها به دنبال نشنج آفرینی در منطقه هستند». زنگنه گفت: «بهتر! هرچه تشنج بیشتر، قیمت نفت بالاتر!» طیبنیا گفت: «قیمت نفت بالا میره، ولی…» دوباره ولی ا… سیف گفت: «بله بله؟ در خدمتم؟» طیب نیا گفت: «آقای سیف، من و شما دوستیم، اما وسط جلسه مهم که شمارو «ولی» صدا نمیکنم برادر من!» سیف بنده خدا بدجوری بور شد. طیبنیا ادامه داد: «قیمت نفت بالا میره، ولی قیمت دلاررو چکار کنیم؟ باید جلوی جنگ رو گرفت.» علی جنتی گفت: «به نظرم وزارت ارشاد باید پای مجوزهاش بایسته!» نهاوندیان با تعجب گفت: «چه ربطی داشت به شقایق؟!» جنتی گفت: «نه همینطوری کلی گفتم ملکه ذهنم بشه!» اسحاق سرش پایین بود و به فکر فرورفته بود. جواد از او عکسی گرفت. اسحاق عکسش را که دید به پهنای صورتش خندید و گفت: «ایول اینو میذارم پروفایل!» عصبانی شدم و با صدای رسا گفتم: «پاشید جمع کنید برید پی کارتون. از شما واسه من وزیر در نمیآد!»
;
;ساعت ۱۴:۴۰ بعدازظهر
;
از وقتی حکم نوبخت را به عنوان «سخنگوی دولت» زدهام، بچهها دست از سرش برنمیدارند. به او حسادت میکنند. تا از کنارش رد میشوند فریاد میزنند «سخنگو! با من سخن بگو!» واعظی آمده توی اتاقم ساکت نشسته. میپرسم: «چه کار داری؟ چرا حرف نمیزنی؟!» نوبخت را نگاه میکند و با خنده میگوید: «یک سینه سخن به درگهت آوردم/ چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد» بعد هارهار میخندد و فرار میکند! سر ناهار هم ترکان گفت: «از وقتی باقر سخنگو شده، در هرجا رو باز میکنم، هی میگه درب خودرو باز است، درب اتاق باز است، درب یخچال باز است! دکمه روشن خاموش نداره؟!»
;
;وقایعنگار
۱. ابراز نگرانی رئیسجمهور از تحولات منطقه در جلسه هیات دولت
۲. نخستین حضور ولیا… سیف، رئیس بانک مرکزی در جلسات هیات دولت
۳. ابلاغ حکم سخنگویی دولت به محمدباقر قالیـ… ببخشید محمدباقر نوبخت
;
;
;
منبع: روزنامه قانون