مسکن و ساختمان

نصرالله حدادی در گفتگو با صما:

متولی خانه‌های تاریخی باد هواست

ما در زمینه خانه‌های تاریخی وضعیت فاجعه‌باری داریم. بطور مثال: خانه پروین اعتصامی، بانویی که بر تارک ادبیات ایران می‌درخشد. خانه او به سه قسمت تقسیم شده و سمت راست و شرقی آن را به صورت امروزی بازسازی کرده‌اند و باعث شده که دو قسمت دیگر هم ویران شود و هر چه به مسوولین می‌گوئیم گوششان بدهکار نیست، یا خانه رحیم اتحادیه در خیابان لاله‌زار.

نصرالله حدادی را بسیاری از کسانی که به تاریخ علاقمند هستند، می‌شناسند. او در برنامه صبحگاهی سلام تهران حاضر می‌شود، و طهران قدیم را برای تهرانی‌های امروز می‌شناساند! به همین دلیل اور را بیشتر تهرانشناس، می‌داند اما در فعالیت‌های وی، حضور در کسوت ناشر، نویسنده و روزنامهنگار دیده می‌شود. حدادی غیر از اینکه مدیر بخش تولید و فروش سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده، بیش از چهارصد مقاله در مورد فرهنگ مردم ایران نیز منتشر کرده است. فرصتی دست داد تا خبرنگار شبکه اطلاع رسانی صنوف مسکن ایران (صما) با او به گفتگو بنشیندو مشروح این گفتگو در سطور زیر آمده است:

;

یکی از ضروریات مسکن، خانه‌سازی انبوه و آپارتمان‌شینی است. درباره ریشه های تاریخی این موضوع توضیح بفرمائید.

آپارتمان‌سازی در ایران از دوره رضاشاه شروع شده است. شروع آن از زمانی بود که دانشگاه ساخته شد و برای رفاه استادانی که از خارج آمده بودند، آپارتمان‌هائی روبروی دانشگاه تهران ساختند که تمام امکانات رفاهی داخل آن در نظر گرفته شد. نمونه آن پاساژ فروزنده بود که در حال حاضر وجود ندارد. این آپارتمان‌ها زمانی ساخته شد که حتی تهران دارای آب لوله‌کشی هم نبود اما این ساختمان‌ها دارای “دئوترم” بود که نام آبگرمکن‌هائی است که از آمریکا به ایران آورده بودند. معماری ایران تا قبل از سفر ناصرالدین شاه به فرنگ معماری درون‌گرا بود یعنی در آن زمان ما دارای هشتی اندرونی و دالان بودیم و از ساختن خانه‌هائی که به هم مشرف باشد حذر می‌کردیم. معماری درون‌گرا در آن زمان معماری‌ای بود که افراد از دید نامحرم کاملا به دور باشند و ساختن خرپشته از همین‌جا ناشی می‌شود ; که وقتی افراد وارد پشت‌بام می‌شوند دولا وارد می‌شوند تا مستقیم چشمشان به خانه همسایه نیفتد.

اما وقتی ناصرالدین شاه به فرنگ رفت، نتیجه‌اش این بود که بلندمرتبه‌سازی در شمس‌العماره تجلی پیدا کرد. البته قبل از آن‌هم در برخی کاخ‌ها و کوشک‌ها این بلندمرتبه‌سازی به کار رفته بود مثلا در دوره فتحعلی‌شاه قاجار یکی از کاخ‌ها این‌طور ساخته شد اما آن کاخ در خارج شهر و مشرف به هیچ خانه‌ای نبود. حتی خود ناصرالدین شاه هم در خاطراتش نوشته است که وقتی به بالای شمس‌العماره می‌رفته همسایه‌ها اعتراض می‌کردند که چرا به خانه ما نگاه می‌کنی. پس مشخص است که بلندمرتبه‌سازی در آن زمان کاملا منفور بوده است. آن زمان هشتی را درست می‌کردند که وقتی وارد یا خارج خانه می‌شوند چشم نامحرم به درون خانه نیفتد. این معماری درون‌گرا در دوران پهلوی اول رنگ باخت و در دوره پهلوی دوم معماری به طور کل بیرون‌گرا شد. شما به راحتی می‌توانید به خانه‌های اطراف اشراف داشته باشید و این مساله دلایل زیادی دارد مثل افزایش جمعیت نیاز به پول، زمین و…

قوانین مربوط به آپارتمان در سال ۴۷-۱۳۴۶ در مجلس تصویب شد و پدیده‌ای به نام آپارتمان در کشور رسما پذیرفته شد اینکه شما با خریدن آپارتمان به قول قدیمی‌ترها، هوا را می‌خرید و این منافات دارد با فرهنگ ما که مردم دوست دارند همدیگر را رو در رو ملاقات کنند. وقتی که افراد در ارتفاع زندگی می‌کنند، یکدیگر را کمتر می‌بینند. ضمن اینکه بخاطر وجود برخی مشترکات در ساختمان افراد سعی می‌کنند که همدیگر را کمتر ببینند‌ (مثل آب، برق، تلفن، شارژ و…) و یکی از مسائلی که بصورت حاد در قوه قضائیه مطرح است بحث اختلاف مربوط به آپارتمان و پارکینگ و مزاحمت‌هائی است که در آپارتمان‌نشینی بوجود می‌آید. در دوره پهلوی، در شهرهای بزرگ بلندمرتبه‌سازی روتق گرفت به عنوان نمونه در تهران در مناطقی مثل شهرک غرب، اکباتان و… شروع شد و سعی کردند فرهنگ غربی را در این مورد تشویق کنند و این کار را با ارزان‌سازی شروع کردند. متاسفانه بعد از انقلاب (بعد ; از ۸-۷ سال) و جنگ این روند ادامه پیدا کرد و ما الان شاهد هستیم که در دورافتاده‌ترین شهرهای کشور ساختمان‌های بلند و با زندگی‌های کاملا غربی (آشپزخانه‌های اُپن و…) رواج دارد. در گذشته مطبخ باید از دید افراد به دور می‌بود و بوی غذا نباید به داخل خانه می‌آمد. سرویس بهداشتی هم باید از خانه به دور بود اما امروز این مساله نیست و در آپارتمان‌های کوچک هم سرویس بهداشتی داخل فضای مسک.نی وجود دارد. قدیم‌ها بزرگترها جلوی بچه‌ها، پیژامه نمی‌پوشیدند. اما امروزه گذشته از این حرف‌ها، در آپارتمان‌ها صحبت که می‌کنی صدایت را طبقه بالا می‌شنود چه برسد به مسائل دیگر و اینها همه قباحت‌هائی بود که به هنجار تبدیل شده است. این هنجارشکنی‌ها در فرهنگ ما که اتفاق افتاده و من نمی‌گویم که در رژیم گذشته نباید این کار صورت می‌گرفت اما مساله این است که بعد از انقلاب چرا این راه را پیش گرفتیم و می‌بینیم که الان زندگی ساندویچی و غذاهای آماده هم علاوه بر اینها به ما تحمیل شده است. همه باید بروند سرکار و خانه فقط محلی است برای خواب و کارکرد دیگری ندارد و به این ترتیب افراد از هم فاصله گرفته‌اند. اما متاسفانه اصرار به این قضیه وجود دارد و در این مورد خبط‌های زیادی صورت گرفته بطور مثال ساخت اتوبان نواب و ساختمان‌های زیادی که اطرافش ساخته شده فاجعه است از نظر آلودگی صوتی، تصادفات و غیره. من نمی‌دانم چه اصراری است در شهرستانهائی مثل لار یا علی‌گودرز که زمین به اندازه کافی است چرا در سطح برای مردم خانه ساخته نمی‌شود. اگر این آپارتمانهائی که ساخته می‌شود در قیمت مسکن تاثیر دارد چرا ما هنوز شاهد آن هستیم که قیمت مسکن روز به روز بالا می‌رود و متوقف نمی‌شود و همچنان اجاره‌ها هم بالا می‌رود اگر این بلندمرتبه‌سازی تاثیر داشت پس چرا تاثیر آن را نمی‌بینیم و چرا در تهران و شهرهای بزرگ هم تاثیر نداشته و متاسفانه در این رابطه یکسری شعار می‌دهیم که بیشتر جنبه سیاسی دارد تا کاربرد اجتماعی و می‌گوئیم ما ۳-۲ هزار متر زمین می‌دهیم و اینقدر ویلا می‌سازیم. از دید من آپارتمان‌سازی با فرهنگ دینی و ملی ما منافات دارد و حتی مقام معظم رهبری چند سال پیش خواسته بودند که این بلندمرتبه‌سازی متوقف شود. این مساله مدتی متوقف اما دوباره شروع شد و چشم‌انداز کوه‌های تهران با بلندمرتبه‌سازی‌ها و شهرک‌سازی‌ها از بین رفته و با این نوع زندگی افراد کاملا از هم دور می‌شوند و این شیوه تطابق با شیوه زندگی غربی دارد. وقتی به این‌گونه آپارتمان‌سازی می‌شود افراد سوق داده می‌شوند به سمت زندگی غربی و اسباب غربی. وقتی آپارتمان ساخته می‌شود باید کابینت بزنید، ماکرویو استفاده کنید. کدام غذای ایرانی با ماکرویو پخته شود. مگر اینکه بخواهیم غربی زندگی کنیم و فست‌فود و ساندویچ بخوریم که این کار الان دارد انجام می‌شود و خلاصه کلام اشاعه فرهنگ غربی در ایران (ما نمی‌گوئیم که فرهنگ غرب بد است) اما مثلا در چین یا کره که اینقدر معماری پیشرفت کرده دست از معماری سنتی خودشان برداشته‌اند. (یا ژاپن) متاسفانه روند تمرکزگرائی و رشد شهرنشینی در کشور رو به افزایش است. آمارها نشان می‌دهد ۱۹ درصد روستانشین و ۸۰ درصد شهرنشین داریم که تا یکی دو سال آینده با این روند به ۹۰ درصد شهرنشین می‌رسیم. روستانشین یعنی تولیدکننده با توجه به این روند که روستانشینی با سرعت زیادی رو به کاهش است قید تولید را زده‌ایم زیرا بر سر چاه‌های نفت نشسته‌ایم و این ثروت ملی را هزینه می‌کنیم، در این مورد مقام معظم رهبری هر چه می‌گوید این نفت نباید هزینه شود گوش کسی بدهکار نیست. در مجموع به نظر من تشویق آپارتمان‌نشینی تشویق فرهنگ غربی است.

پس ما به کارکردهائی که در آپارتمان‌سازی از ابتدا دنبال میکردیم، نرسیده‌ایم؟

این سوال را من هم دارم، آیا به نظر شما رسیده‌ایم؟ آیا قیمت مسکن پایین آمده؟ دولت اعلام می‌کند مثلا، یک میلیون یا دو میلیون مسکن در قالب آپارتمان ساخته، پس چرا قیمت مسکن پایین نیامده است؟

به نظر شما علت چیست؟

من سیاسی نیستم و فقط می‌توانم بگویم که این شیوه ساختمان‌سازی با فرهنگ ما تطابق ندارد. مقتضیات زمان باعث بوجود آمدن این روند آپارتمان‌سازی شده است. آیا خانواده‌ائی که در تهران زندگی می‌کنند و ناچارا از صبح تا شب سرکار می‌روند با خانواده‌ای که در یک شهر کوچک زندگی می‌کند در و جبر زندگی امروز آنها را به سمت آپارتمان‌نشینی سوق می‌دهد، برابرند؟

چه اقتضایی باعث شده که تهران اینقدر رشد کند؟ کدام کشور را می‌بینید که پایتخت آن اینطور رشد کرده باشد؟ مثلا در قبال ۱۸۰ میلیون ژاپنی چند نفر در توکیو زندگی می‌کنند و یا کشورهای دیگر یا در کشورهای جهان سوم مثلا در پاکستان چند درصد مردم در اسلام‌آباد زندگی می‌کنند؟ ما چرا باید تهران را به این روز می‌انداختیم و چرا شهرهای بزرگ را انباشته از خانه و ماشین کرده‌ایم؟ چرا در شهرها و اطراف شهرها زمین‌های کشاورزی را از بین برده‌ایم؟ جوابی که من دارم این است که چون می‌خواستیم به سمت زندگی مصرفی پیش برویم. شما هر چه بخواهید چینی‌ها برایتان تولید می‌کنند و این خیانت به کشور است. شما ثروت ملی را می‌فروشید و در قبال آن چه چیزی می‌گیرید. من با فرهنگ غرب مخالف نیستم و اگر چیزی را از غرب می‌گیریم باید آن را بومی کنیم، کاری که ژاپنی‌ها و چینی‌ها کرده‌اند اما ما آمده‌ایم در تهران آنقدر بلندمرتبه‌سازی کرده‌ایم که افق دید را از مردم گرفته‌ایم و وقتی مردم نتوانند افق را ببینند، طبع‌شان عوض می‌شود. ما حتی بجای گیاهان بومی خودمان، گیاهان غربی آورده‌ایم. طبع ایرانی با حوض و آب دمساز بود، با گل نسترن و شمعدانی و شاه‌پسند و شب‌بو! حالا به جای اینها، گیاهان غربی را آورده‌ایم که با آب‌پاش برگ‌هایش را آب می‌دهیم. شما الان فیلم‌های خارجی را ببینید، عین کپی زندگی آنها را، ما داریم. غذا خوردن و راه رفتن و همه کارهای ما مثل غربی‌ها شده! دائم و هر روز در صحبت­هایمان کلمات خارجی می‌پرانیم مثلا می‌گویند لینک نشده، لینک یعنی چه بگو پیوند نشده یا مثلا می‌گویند آپ‌تودیت نشده و… بعد می‌گویند ما با فرهنگ غرب مخالفیم. اگر با فرهنگ غرب مخالفیم باید الگوهای زندگی ایرانی را تعریف کنیم. فرهنگ ایرانی را تعریف کنیم. الگوهای زندگی ایرانی را تعریف کنیم. روابط زندگی ایرانی را تعریف کنیم. چرا باید در بیابان خانه ساخته شود؟ من شنیدم کسی می‌گفت ۸ ماه است در یکی از همین شهرک‌های تازه تاسیس رفته که نه آب، برق و تلفن دارند و نتیجه این شده این شهرک‌ها هزینه بسیار زیادی برای دولت داشته است در صورتی که نیازی به این کار نبود. باید مسکن افراد نزدیک محل کارشان باشد. کسی که از پرند و هشتگرد برای کار به تهران بیاید، روزی ; چند ساعت باید برای رفت و آمد صرف کند این آدم فرسوده می‌شود. مثلا کارخانه ایران‌خودرو و گروه صنعتی بهشهر در گذشته در خارج تهران ساخته شده بود که برای جلوگیری از رفت و آ‌مد هر روزه کارگران، پیکان‌شهر را ساختند. همه جا قاعده این است برای جلوگیری از مستهلک شدن کارگران، مسکن آنها را نزدیک محل کارشان بسازند. به این شکل بازدهی کارگران را بالا می‌بردند اما الان شما افراد را می‌بینید که برای رسیدن به سرکار در صف‌های طولانی مترو وقت و انرژی خود را هدر می‌دهند.

تا به الان هر چه امکانات برای تهران ساخته‌اند (مثل مترو) بسرعت بلعیده می‌شود. طرح زوج و فرد را گذاشتیم، بنزین را محدود کردیم اما باز می‌بینیم که مشکل ترافیک، آلودگی هوا و… حل نشده چه کار باید کرد؟ آیا اینکه بگوییم امروز زوج بیاید فردا فرد، امروز قرمزها بیایند، فردا سفیدها، راه‌حل است؟ این راه‌حل‌ها برای درد امروز تهران، مُسکن هم نیستند. متاسفانه هنر افرادی که در راس امور هستند هنر پاک کردن صورت مساله است. یعنی به محض اینکه نمی‌توانند مساله‌ای را حل کنند، صورت آن را پاک می‌کنند و می‌گویند ما اصلا مساله‌ای نداریم.

پس آپارتمان‌نشیی نباید وارد می‌شده و به این سرعت پیش می‌رفته چون با فرهنگ مناطق مختلف کشور، منافات دارد؟

آپارتمان‌نشینی با فرهنگ دینی و ملی ما منافات دارد اما به عنوان پدیده‌ای که وارد جامعه ما شده است جامعه به آن واکنش نشان می‌دهد. مثلا بعضی مواد غذائی که قبلا جزو خوراک ما نبوده و به فرهنگ ما وارد شده بومی شده مثلا سیب‌زمینی و گوجه حدود ۲۰۰-۱۰۰ سال قبل به کشور ما وارد شده است، اما ما آن را به آبگوشت که غذائی کاملا ایرانی است، اضافه کرده‌ایم، به عبارتی آن را بومی ; و به غذای ملی برای خودمان تبدیل کرده‌ایم. اما الان پیتزائی که می‌خوریم عینا مثل پیتزائی است که در ایتالیا خورده می‌شود. این موضوع در گذشته رواج نداشته است.

بعضی از خانه‌های تاریخی از ثبت خارج شده‌اند. چرا؟

ما در زمینه خانه‌های تاریخی وضعیت فاجعه‌باری داریم. بطور مثال: خانه پروین اعتصامی، بانویی که بر تارک ادبیات ایران می‌درخشد. خانه او به سه قسمت تقسیم شده و سمت راست و شرقی آن را به صورت امروزی بازسازی کرده‌اند و باعث شده که دو قسمت دیگر هم ویران شود و هر چه به مسوولین می‌گوئیم گوششان بدهکار نیست، یا خانه رحیم اتحادیه در خیابان لاله‌زار.

چرا خانه رحیم اتحادیه وارد ثبت میراث فرهنگی شد و دوباره از ثبت خارج شد؟ آیا این خانه‌ها جزو میراث فرهنگی هستند یا خیر؟

متولیان ما محدوده کاری‌شان مشخص شده و رفت و آمدهای زیاد افراد و مسوولین در حوزه میراث فرهنگی باعث شده که تصمیمات نادرست گرفته ‌شود. مثلا میراث فرهنگی روی خانه مینائی که یک ملک شخصی است دست گذاشته است که ورثه به دردسر می‌افتند و به قوه قضاییه شکایت می‌برند.

مگر نباید این خانه‌ها به میراث فرهنگی داده شود تا از تخریب آنها جلوگیری شود؟

میراث فرهنگی و شهرداری هیچ‌کدام مسوولیت این خانه‌ها را قبول نمی‌کنند و در حال‌حاضر عینا مثل این است که «بادِ هوا» متولی این خانه‌ها هستند و متولی این خانه‌ها اصلا مشخص نیست.

مگر میراث فرهنگی متولی و مسوول حفظ این آثار نیست؟

میراث فرهنگی می‌گوید من در بسیاری زمینه‌ها مامور نیستم و در شرح وظایف من نیست و از این دست حرف‌ها فراوان می‌زند؛ می‌گوید در شرح وظایف من نیست که این خانه‌ها را بخرم و شهرداری هم می‌گوید وظیفه من نیست که خانه‌های تاریخی را بخرم و خانه‌ها را می‌خرند و ثبت می‌کنند که از خراب شدن آن جلوگیری کنند. خانه رحیم اتحادیه که ویران شده و این خانه، خانه امین‌السلطان است که دست به دست گشت و به دست رحیم اتحادیه افتاد. از سوی دیگر در سازمان میراث فرهنگی هر روز یک نفر سرکار می‌آید. مدیریت که ثبات و قوام ندارد و بر کارش آگاهی ندارد چطور می‌تواند مسوولیت این کار را قبول کند. نمونه‌اش موزه هنرهای ملی که داخل وزارت کشور هست و مدتی آن را تعطیل کردند و عتیقه‌های این موزه تخریب شد از جمله مجسمه مرد نی‌زن که این مجسمه به عنوان یک شاهکار، هنوز در موزه هنرهای ملی در محوطه وزارت کشور هست و می‌توانید آن را ببینید. استاد صدیق این مجسمه را از روی مرد نی‌زن که در کنار خیابان نی می‌زده ساخته است. روزی که می‌خواسته این مجسمه را رونمایی کند. مرد نی‌زن و مجسمه را کنار هم می‌گذارد و به مرد نی‌زن می‌گوید تو تکان نخور فقط نی کنارت باشد و می‌پرسد کدام واقعی است و کدام مجسمه و مردم نمی‌توانند تشخیص بدهند که کدام اصل و کدام فرع است و به نی‌زن می‌گوید نی‌ بزن و مردم می‌فهمند. این مجسمه را در میراث فرهنگی زدند شکستند و این مجسمه هنوز در سردر موزه هنرهای ملی در وزارت کشور هست که می‌توانید ببینید.

نگهداری از این نوع داشته‌ها، توجیه اقتصادی دارد؟

کی باید این کار را بکند. یکسری چیزها در کشور نمی‌تواند توجیه اقتصادی داشته باشد. همه جای دنیا برای جائی که جزو مکان‌های تاریخی است هزینه می‌کنند، برای کتاب هزینه می‌دهند، یارانه می‌دهند به جز کشور ما. این مسائل یک روز دو روز بوجود نیامده است.

اگر این روند ادامه یابد، به نظر میرسد باید شاهد ویرانی خانه‌های تاریخی باشیم. درست است؟

مگر نیستیم. ما این خانه‌های تاریخی را از چه زاویه‌ای می‌بینیم. آدم‌هائی که در این کار می‌آیند متخصص هستند. آیا شناختی نسبت به این خانه‌ها و آدم‌هائی که در آن خانه‌ها زندگی می‌کردند ندارند؟ من هیچ ارادتی به نیما یوشیج ندارم و به شعر نو هم علاقه‌ای ندارم اما از خانه نیما الان فقط یک ستون باقی مانده است. باید در کشور ما یاد بگیرند که به بزرگان علم و هنر احترام بگذارند. من صدها خانه از بزرگان را می‌شناسم که چنین وضعیتی دارند.

پس نبود شناخت باعث می‌شود به این موضوعات رسیدگی نشود؟

نبود شناخت کافی از یک طر ف و نگاه سیاسی ;لز طرف دیگر، فقدان آگاهی در مدیریت، ناتوانی در عمل، نداشتن بودجه، جابجائی افراد، بها ندادن و… همه اینها موثر است. آثار تاریخی «چه بد و چه خوب» نباید دچار نگاه فردی یا ایدئولوژی شود و ما حق نداریم این کار را بکنیم.

و اینکه کوروش آدم خوبی بوده یا آدم بدی بوده من حق ندارم مجسمه او را بشکنم و باید بگذارم تا مردم درباره آن قضاوت کنند.

و حرف آخر:

اگر بخواهیم به اصل ایرانی بودن خودمان بگردیم باید نگاهی عمیق به زندگی بزرگان علم و ادب بیاندازیم تا بفهمیم ; چقدر راه را بیراهه رفتیم.

;

;

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا