یادداشت

تیمور رحمانی؛ عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران

چرا اقتصاد به اینجا رسید؟

اقتصاد ایران در شرایطی قرار گرفته است که هیچ ایرانی وطن‌دوستی نمی‌تواند نگرانی خود را پنهان کند، چه برسد به اینکه از دشواری اقتصادی کشور به‌دلیل نوع بینش سیاسی خود احساس خشنودی کند؛ چراکه بیشترین درد و رنج مشکلات اقتصادی را همواره اقشار متوسط به پایین متحمل می‌شوند. در این شرایط دشوار اقتصادی، به‌طور مشخص بسیاری می‌پرسند چرا وضعیت اقتصادی به اینجا رسیده است؟

چرا اقتصاد به اینجا رسید؟مگر در دولت‌های یازدهم و دوازدهم جمعی از اقتصاددانان مطرح کشور مشغول
مشاوره و سیاست‌گذاری نبوده‌اند که چنین شده است؟ اگر نتیجه علم اقتصاد (به‌طور مشخص
علم اقتصاد متعارف) آن چیزی است که در عمل رخ داده است، پس علم اقتصاد چه کاربردی دارد؟
اگر نتیجه به‌کارگیری علم اقتصاد آنچه است که بی‌ثباتی اخیر اقتصاد کلان آن را به تصویر
می‌کشد آیا زمان آن فرا نرسیده است که اصطلاحا سراغ تغییر پارادایم فکری خود در زمینه
علم اقتصاد و سیاست‌گذاری برویم (هرچند من شخصا معنی پاردایم را خوب متوجه نمی‌شوم)؟

در کنار پرسش‌هایی از این دست، مطالب دیگری نیز مطرح می‌شود که شاید مهم‌ترین
آنها این است که چون اقتصاددانان مطرح و درگیر در مشاوره و سیاست‌گذاری در طول حدود
۵ سال گذشته نماینده لیبرالیسم اقتصادی هستند، به‌کارگیری تفکر لیبرالیسم اقتصادی چنین
بلایی بر سر کشور آورده است.

بدون آنکه قصد دفاع از یا نقد اقتصاددانان و مسوولان اقتصادی کشور را داشته
باشم و بدون آنکه به خودم اجازه بدهم کسی را نماینده لیبرالیسم اقتصادی یا هر ایسم
دیگری بدانم (که مرا یاد ایسم‌های فراوان گروه‌های چپ در اوایل انقلاب می‌اندازد که
در هر گفتار و نوشتار خود انبوهی از این ایسم‌ها را به‌کار می‌بردند بدون آنکه معنی
آن را بدانند) که زیاد با معنی آنها آشنا نیستم و الحمدلله جزو هیچ ایسمی نیستم، ادعا
می‌کنم که دشواری‌های اقتصادی پدید آمده به‌ویژه در ماه‌های اخیر به هیچ وجه بیانگر
اشکال در علم اقتصاد نیست و آنچه رخ داده است را نمی‌توان به علم اقتصاد نسبت داد(ضمن
اینکه می‌پذیرم که علم اقتصاد کامل نیست، بلکه در حال تکامل است و حتما به توضیح کامل
از همه پدیده‌ها دست نیافته است).

البته این را هم می‌دانم که تصمیمات اقتصادی نه‌تنها
در ایران بلکه حتی در کشورهای توسعه یافته در محیط سیاسی و طی یک فرآیند سیاسی شکل
می‌گیرد و هیچ ضرورتی ندارد که مسوولان اقتصادی دولت به تمام و کمال از علم اقتصاد
برای تصمیم‌گیری بهره برده باشند؛ بنابراین آنچه رخ داده است یا می‌تواند انعکاس فرآیند
تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی موجود در کشور باشد که منجر به اقداماتی متفاوت از نظر اقتصاددانان
درگیر در نظام تصمیم‌گیری و اجرایی کشور شده است و بنابراین آنها بری از نقد هستند
یا اینکه به خاطر عدم درک و شناخت دقیق پدیده‌های اقتصادی جدید (مانند همزمانی بی‌ثباتی
مالی و برنامه کاهش تورم) رخ داده باشد که به‌طور طبیعی برنامه‌ریزی شده و تعمدی نبوده
است.

با این حال، می‌توان مواردی را بر شمرد که آنچه به‌عنوان تصمیم اتخاذ و اجرایی
شده بیانگر توصیه علم اقتصاد نبوده است (البته یادآوری این نکته نیز ضروری است که انصاف
حکم می‌کند بخشی با اهمیت از تلاطم‌های اخیر در محیط اقتصاد کلان را هم ناشی از اعمال
تحریم‌ها و محدودیت‌ها بدانیم که هیچ برنامه اقتصادی برای خنثی کردن کامل آن وجود ندارد
و تقصیری متوجه مسوولان و تصمیم‌گیران نیست). با توجه به مقدمه فوق، در اینجا صرفا
به مواردی اشاره می‌شود که بی‌ثباتی اخیر در بازارها را شکل داده است و قابل نسبت دادن
به نقص علم اقتصاد و ناسودمندی آن نیست و از موارد متعدد فراوان دیگر که بیانگر عدم
انطباق تصمیمات اتخاذ شده با تحلیل علم اقتصاد حکایت دارد، صرف‌نظر می‌کنیم.

۱) هنگامی که نشانه‌های بی‌ثباتی بانکی بروز می‌نماید و ناترازی در ترازنامه
بانک‌ها و موسسات اعتباری بروز می‌نماید، رقابت و جنگ قیمتی آنها روی نرخ سود دارای
پیامدهای خارجی منفی برای اقتصاد است و براساس تحلیل علم اقتصاد لازم است با سیاست‌گذاری
و تشدید نظارت، مانع ایجاد آن پیامدهای خارجی منفی شد. کدام قسمت علم اقتصاد گفته است
که در چنین شرایطی صرفا چون تورم در حال کاهش است نگرانی نباید داشت و اقدام بسیار
جدی انجام نداد تا مشکلات کنونی را که به‌طور چشمگیری ناشی از این بی‌ثباتی مالی است،
به علم اقتصاد نسبت دهیم.

۲) هنگامی که تنگنای مالی و اعتباری و رکود در اقتصاد وجود دارد و نرخ
سود بسیار بالا است، ضروری است که اقداماتی برای کاهش نرخ سود انجام داد و اگر همزمان
که نرخ تورم در حال کاهش است، نرخ سود در حال افزایش است، حتما علامت آشکاری از یک
دشواری بزرگ است که باید اقدامی برای آن انجام داد. کدام قسمت علم اقتصاد گفته است
که در چنین شرایطی باید اوراق بدهی کوتاه‌مدت با نرخ سود بالا منتشر کرد و تازه ادعا
شود که این به کاهش نرخ سود کمک می‌کند تا براساس آن به نکوهش علم اقتصاد پرداخت.

۳)هنگامی که کشوری یک برنامه کاهش و کنترل تورم را به‌طور جدی در دستور
کار قرار می‌دهد، لازم است که علاوه‌بر کنترل کمیت‌های پولی سیاست مالی نیز انقباضی
شود. کدام قسمت علم اقتصاد گفته است در شرایطی که دولتی سعی دارد با سیاست پولی انقباضی
و به‌طور مشخص کنترل پایه پولی، نرخ تورم را به شدت کاهش دهد، هزینه‌های اسمی دولت
رشدی بیشتر از سایر متغیرهای اسمی اقتصاد داشته باشد و در این زمینه نه‌تنها به توصیه
علم اقتصاد توجه نشود؛ بلکه به توصیه حضرت سعدی، نیز که فرمود «چو دخلت نیست خرج آهسته‌تر
کن، که می‌گویند ملاحان سرودی، اگر باران به کوهستان نبارد، به سالی دجله گردد خشک
رودی» هم توجه نشود تا براساس آن به نکوهش علم اقتصاد پرداخت.

۴) هنگامی که از ابزار نرخ سود به‌عنوان ابزار سیاست پولی استفاده نمی‌شود
و به جای آن سعی می‌شود پایه پولی کنترل شود، شرط توفیق در کنترل تورم آن است که رشد
تمامی کمیت‌های پولی شامل پایه پولی، حجم پول و حجم نقدینگی کاسته شود. اگر سیاست‌گذار
نتواند با اقدامات سیاستی خود حجم نقدینگی را کنترل کند، نهایتا نخواهد توانست پایه
پولی را هم کنترل کند و بنابراین همان بهتر که به کنترل شدید پایه پولی هم نپردازد.
در واقع، نمی‌توان بدون کنترل نقدینگی به تداوم کنترل پایه پولی نیز پرداخت در حالی
که عکس آن امکان‌پذیر است. کدام قسمت علم اقتصاد گفته است که اگر رشد بالای نقدینگی
تداوم یافت، اگر ما صرفا رشد پایه پولی را کاهش دهیم به کنترل پایدار تورم دست خواهیم
یافت، تا براساس آن به سرزنش علم اقتصاد بپردازیم.

۵) هنگامی که عوامل بنیانی، افزایش قیمت‌ها را اجتناب‌ناپذیر نمایند، آن
افزایش رخ خواهد داد. با توجه به اینکه قیمت طلا جهانی است و قیمت آن به ریال براساس
نرخ ارز تعیین می‌شود، اگر انتظار افزایش نرخ ارز وجود داشته باشد پس انتظار افزایش
قیمت طلا هم وجود دارد و چون ما قادر به تغییر قیمت جهانی طلا نیستیم با فروش تمام
طلای موجود در کشور (شامل طلای بانک مرکزی و بانک‌ها و خانوارها) نیز قادر به کنترل
قیمت طلا نخواهیم بود. کدام قسمت علم اقتصاد گفته است که در چنین شرایطی دولت باید
طلا بفروشد و دارایی با ارزش خود را از دست بدهد تا براساس آن به انتقاد از علم اقتصاد
بپردازیم.

اینها موارد معدودی از تصمیمات و اقدامات اجرایی است که انجام شده است
و نمی‌توان آنها را توصیه علم اقتصاد دانست تا براساس آن به نکوهش علم اقتصاد پرداخت
و آن را علمی ناسودمند تلقی کرد. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که ما در آینده نیز
با دشواری‌هایی روبه‌رو خواهیم بود که بدون به‌کارگیری علم اقتصاد نه‌تنها قادر به
حل آنها نخواهیم بود؛ بلکه می‌تواند وضعیت را وخیم‌تر کند. علم نعمت خدا است و به‌کارگیری
آن سپاسگزاری از خداوند است و اگر ما از علم اقتصاد بهره نبرده‌ایم، بیانگر ناسودمندی
علم اقتصاد نیست؛ بلکه بیانگر تزئینی دانستن علم اقتصاد در جلسات و بیانگر استفاده
نکردن از تجربه‌های گذشته عدم به‌کارگیری علم اقتصاد در حل مشکلات است.

اگر می‌خواهیم بدانیم چگونه در مورد معضلی به نام تورم (که دیگر در سطح
جهانی به‌عنوان یک مشکل دیده نمی‌شود چون متوسط نرخ تورم جهانی در حال حاضر حدود
۵/ ۳ درصد است) اشتباهات دستگاه تصمیم‌گیری تکرار می‌شود، خواننده را به مطالعه کتاب
«پول و بانک» استاد گرانقدر دکتر باقر قدیری اصلی چاپ ۱۳۷۶ دانشگاه تهران ارجاع می‌دهم
که فصلی از آن را با استفاده از بریده جراید و روزنامه‌ها به نحوه واکنش دولت‌ها و
سیاست‌گذاران به افزایش قیمت‌ها از زمان ناصرالدین‌شاه (که هنوز علم اقتصاد و توصیه
آن برای کنترل تورم شکل نگرفته بود) تا سال ۱۳۷۵ اختصاص داده است و شباهت شگفت‌انگیز
این واکنش‌ها و البته بی‌فایده بودن همه آنها را نشان داده است. البته اگر آن استاد،
کتاب خود را امروز بازنگری می‌کرد، حتما موارد دو دهه اخیر را نیز به کلکسیون واکنش
تکراری دولت‌ها به افزایش قیمت‌ها اضافه می‌کرد که به جذابیت آن فصل می‌افزود.

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا